Moosakhani
0

زبان و حافظه در ترجمه شفاهی

بررسی زبان و حافظه در ترجمه شفاهی

زبان و حافظه در آموزش ترجمه انگلیسی – ترجمه شفاهی : ترجمه ی شفاهی شکلی از کاربرد زبان با هدف برقراری ارتباط بینازبانی است، حاکی از این است که زبان آشکارا مورد توجه محققان است. با توجه به وابستگی حساس ترجمه ی شفاهی بر کنش دو زبانه ها می توان ارتباط آن با دو زبانگی و با شیوه ی سازماندهی و کنترل دو یا چند زبان در مغز را مورد مطالعه قرار داد. کاربرد زبان در دوزبانه ها از دیدگاه شناختی بر اوناع منابع حافظه تکیه دارد که ماهیت و نقش انها حوزه ی تحقیقی عمده ی دیگری را در مبانی عصبی – شناختی ترجمه ی شفاهی ایجاد می کند.

زبان و حافظه در ترجمه شفاهی
زبان و حافظه

دو زبانگی در ترجمه شفاهی

کاربرد دو (یا چند) زبان (دوزبانگی، چند زبانگی) پدیده ای است که از دیدگاه های زبانی، روان شناختی و جامعه شناختی قابل بررسی است. کاربرد دو یا چند زبان در جامعه (‘دوزبانگی اجتماعی’) از دوزبانگونگی در افراد (مثلا نک.هَمِرز و بلَنک ۲۰۰۰) معمولا متمایز می گردد. بحث دو زبانگونگی که ابعادی مانند اکتساب زبان دوم، پردازش دو زبانه و رمزگردانی زبانی دارد، در ابتدا، در ترجمه ی کتبی و شفاهی مورد کاوش قرار گرفت، و امروزه حوزه ی مهمی در روان شناسی زبان است که در آن دیدگاه های روان شناسی شناختی و علم عصب پایه در مطالعه ی فرایندهای پیچیده ی کنترل عصبی – شناختی همگرایی دارند.

تسلط زبانی

در اوایل سال های ۱۹۵۰، والاس ای. لَمبرت، روان شناس کانادایی به سنجش زمان واکنشِ دو زبانه ها حین اجرای عمل های ترجمه واژه پرداخت تا با تعیین میزان خود بخودی رفتار کلامی در هر یک از دو زبان (معمولا فرانسه و انگلیسی) بتواند بین دو زبانه های متوازن و غالب تمایز ایجاد کند. تسهیل ترجمه برخلاف سایر عمل های تجربی، حاکی از الگوی متناقضی از نتایج بود که طبق آن، بعضی از آزمودنی ها به ترجمه ی سریع تر زبان اکتسابی (و نه غالب) خود پرداختند. لمبرت و دیگران (۱۹۵۹: ۸۱) اینگونه گمانه زنی می کنند که دلیل احتمالی چنین تاثیری رویکرد فعالانه درمقابل رویکرد منفعلانه افراد به اکتساب زبان دوم است (که در طبقه بندی AIIC از زبان های کار مترجمان شفاهی همایشی نیز منعکس شده است)، و آن ها به اهمیت عوامل انگیزشی، نگرشی و فرهنگی شکل دهنده ی دو زبانگونگی فرد اشاره می کنند.

عدم تقارن در ترجمه

اخیرا یافته های آزمایش های روان شناختی زبان بر روی ترجمه ی واژه با هدف بررسی مسئله ‘عدم تقارن در ترجمه (مثلا نک. دبوت ۲۰۰۰) نشان داد که زمان واکنش در ترجمه از زبان غالب به زبان ضعیف تر به طور پیوسته طولانی تر است، و اینکه تاثیر سویه ی ترجمه با افزایش تسلط در زبان اکتسابی کاهش می یابد. یکی از فرضیه های مرتبط با اکتساب زبان که برای دوزبانگونگی و ترجمه به کار رفته است، تمایز بین دوزبانه های همپایه و هماهنگ است.

نظریه دوزبانه های همپایه

طبق این نظریه، در حالی که دوزبانه های همپایه که هر دو زبان خود را در بافت واحد اکتساب زبان یاد گرفته اند، دارای دو مجموعه علائم زبانی به ازای مجموعه ی واحدی از معانی بازنمایشی هستند، دوزبانه های هماهنگ از مجموعه های مجزای علائم زبانی و مجموعه های نسبتا متفاوت معانی بازنمایشی ناشی از بافت های متفاوت اجتماعی – فرهنگی اکتساب زبان برخوردار هستند. از دید بعضی از روانشناسان، شکل دوم مشخصه ی «دو زبانه های واقعی» و لازمه ی «ترجمه ی میان فرهنگی واقعی» است.

کریستوفر تیِری

کریستوفر تیِری در تز دکتری خود به سال ۱۹۷۵ که یکی از معدود دستاوردهای تجربی در موضوع ترجمه ی شفاهی است، ۴۸ عضو همکار AIIC با تسلط بر دو زبان A را مورد بررسی قرار داد و به تحلیل سابقه ی اکتساب زبانی و الگوهای کاربرد زبانی سی و چهار آزمودنی پرداخت. تیری (۱۹۷۸) به ای نتیجه رسید که دو زبانه های واقعی دو ‘زبان مادری’ دارند که قبل یا هنگام بلوغ کسب کرده اند، و به منظور حفظ دوزبانگی واقعی خود از دوره ی بلوغ به بعدف باید آگاهانه تلاش کنند.

برتری جانبی مغز

رویکرد دیگر به دوزبانگی در فرد و مرتبط با مسئله تسلط زبانی، با مبانی فیزیولوژی عصب نقش های زبانی ارتباط دارد. تحقیقات اجرا شده در اواخر سال های ۱۹۷۰ به بعد، از این حقیقت فاصله گرفت که نیمکره ی چپ مغز مخصوص زبان(در افراد راست دست) است، و در صدد برآمد تا مشخص کند مه آیا افراد مسلط بر بیش از یک زبان، از جمله مترجمان شفاهی، الگوی مشخصه ی برتری جانبی مغز را از خود نشان می دهند یا خیر.

نقش پررنگ دو نیمکره مغزی در پردازش کلامی

مطالعات فیزیولوژی عصب حاکی از شواهد هر چند متناقضی از بازنمایی متوان تر عصبی – زبانی (یعنی مربوط به نقش پررنگ تر نیمکره ی راست در دو زبانه ها و چند زبانه ها) هستند که با عواملی از قبیل سن اکتساب زبانی (دو زبانه های زود هنگام در مقابل دو زبانه های دیرهنگام )، تسلط نسبی زبانی، جنس، و زبان گفتاری در مقابل زبان اشاره (مثلا نک. کورینا و وید ۱۹۹۴) مرتبط هستند. فرانکو فابرو و همکاران (فابرو و دیگران ۱۹۹۰) به شواهدی از نقش پررنگ تر هر دو نیمکره حین پردازش کلامی در شیوه ی همزمان به ویژه در مترجمان شفاهی دست یافتند.

شیوه های تحقیق تجربی

البته محدودیت ها و تردیدهای آماری مرتبط با عمل ها و طرح های تحقیق تجربی این حوزه را با ابهام مواجه کرده است. تجربی این حوزه را با ابهام مواجه کرده است. یافته های به دست آمده مربوط به گروه های آزمودنی معین با استفاده از شیوه های تحقیق تجربی مانند شنود دو گوشی یا ‘ضربه زدن  با انگشتان’ (نک. فابرو و گران ۱۹۹۴) را به آسانی نمی توان با یافته های مبتنی بر تحلیل های مربوط به نوار مغزی (مثلا نک. پتچه و دیگران ۱۹۹۳) و یا مطالعات تصویربرداری مغز (مثلا نک. رینه و دیگران ۲۰۰۰) مقایسه کرد.

برتری جانبی مغز در مترجمان شفاهی

گرین و دیگران (۱۹۹۴) با دقتی به شدت روشی در یکی از مطالعات خود در این پارادایم هیچ شواهدی در حمایت از این فرضیه ی فابرو و همکاران نیافتند که بر طبق آن، برتری جانبی مغز در مترجمان شفاهی از الگوی متفاوت و نه چندان غیرمتقارنی پیروی می کند. از طرفی، راهبرهای توجه و توسل به دانش غیرکلامی (منظور شناختی) به ویژه حین استفاده از زبان اکتسابی، شواهد مربوط به نقش پررنگ تر نیمکره ی راست را تبیین می کند.

ساز و کارهای زبان شناختی عصب

در زبان شناسی عصب، علاوه بر آزمایش روان شناختی عصب، از داده های بالینی مربوط به زبان پریشی (اختلال زبانی ناشی از صدمه ی مغزی) در دوزبانه ها و چند زبانه ها به منظور تکوین فرضیه های توضیحی مربوط به رفتار ترجمه ای استفاده شده است. پارادیس (۲:۲۰۰۰) که با «جستجوی بی نتیجه ی عدم تقارن افتراقی مغز» مخالف است، فرضیه خود با عنوان فرضیه ی زیرمجموعه را ارائه می کند که طبق آن، دو زبان مورد استفاده فرد دوزبانه از دو نظام زیرمجموعه ی نظام شناختی و گسترده تر موسوم به «توانش زبانی ضمنی» بهره مند هستند.

پارادیس با اشاره به شواهد زبان شناختی عصب

هر یک از دو شبکه ی مجزای ارتباط را می توان مستقلا فعال و مهار کرد، و برداشت بر این است که آستانه ی فعال سازی معین در حافظه ی زبانی جزو نقش های بسامد و تازگی فعال سازی است. پارادیس با اشاره به شواهد زبان شناختی عصب می گوید که ترجمه ی شفاهی دست کم شامل چهار نظام با نقش عصبی مستقل، یکی به ازای هر زبان دخیل و یکی به ازای هر یک از سوی ها در ترجمه است، و اینکه این فرایند با میانجیگری مفهومی همراه است و یا بر تناظر زبانی مستقیم تکیه دارد.

پیشنهادی پارادیس در شبکه ی عصبی

در بخش شبکه ی عصبی پیشنهادی پارادیس (۲۰۰۰)، همانند نظریه ی شیوه ی زبان گروژان (۲۰۰۱). مترجم شفاهی باید نوع خاصی از مهار / فعال سازی ویژه هر یک از نظام های عنصر زبانی دخیل را کسب کند تا در استفاده ی همزمان از آنها با حداقل تداخل (زبانی) موفق شود. همگرایی شواهد مربوط به حوزه های روان شناسی زبان، روان شناسی عصب و علم عصب پایه ی شناختی حاکی از این است که سازوکار دخیل در کنترل زبان با فعال سازی و مهار گزینشی واژگان فرعی فرد دوزبانه ی ویژه ی پردازش زبان نیست بلکه برداشت بر این است که این سازوکارها ‘دامنه – عمومی’ هستند، بدین معنی که این سازوکا ها بر اساس تنظیم هر نوع رفتاری هستند که چنین فرایندی کنترل شناختی یا اجرایی نامیده می شود(دگروت ۲۰۱۵).

حافظه

نظام های نشانه ای زبانی و نیز تمامی اشکال دیگر علائم رد و بدل شده در تعامل انسان با محیط.، به احتمال قوی دارای نوعی بازنمایی ذهنی هستند. مفهوم مدرن ‘حافظه’ که بازنمایی درون داد حسی در مغز است در شرایطی در اواسط قرن بیستم ظهور کرد که روان شناسان فرضیه ی تمایز نظام ‘ذخیره سازی’ موقت از شکل بادوام تر ذخیره ساتزی مبتنی بر شبکه های ردهای شیمی عصبی یا الگوهای فعال سازی را مطرح کردند.

مدل های مختلف حافظه

از آن موقع به بعدف مولفان مدل های مختلف حافظه را با رد نظر گیری ذخیره سازی ‘کوتاه مدت’ و ‘بلند مدت’ پیشنهاد داده اند، و منابع حافظه ی کوتاه مدت که اصطلاح کلی ‘حافظه در کار’ برای آن به کار می رود، اخیرا در کانون توجه تحقیق بر روی پردازش شناختی مترجم شفاهی قرار گرفته است. با وجود اینکه ترجمه شفاهی پیاپی همراه با یادداشت برداری نیز بر حافظه در کار تکیه دارد و در واقع حافظه- مدارترین شکل ترجمه شفاهی است، این ترجمه ی شفاهی همزمان (SI) است که در کانون توجه بش عمده ی تحقیق بر روی پردازش شناختی مترجم شفاهی قرار دارد.

زبان و حافظه در ترجمه شفاهی
زبان و حافظه در ترجمه شفاهی

حافظه بلند مدت

نقش حافظه ی بلند مدت در ترجمه ی شفاهی توجه محققان معدود و خاصی را معطوف خود ساخته است.

سانز (۱۹۳۰) ‘حافظه ی کلامی خوب’ را جزو توانایی های ذهنی لازم از دید آزمودنی های حرفه ای خود در ترجمه ی شفاهی می داند.

بخش خاصی از گزارش تحقیقی خود را به دانش ضروری برای مترجم شفاهی اختصاص می دهد:

دانش زبانی

دانش عمومی

دانش موضوعی

حافظه ی رویدادی

این منابع دانش در حافظه بلند مدت ‘ذخیره’ می شوند که کینش (۲۱۷:۱۹۹۸) آن را به صورت «همه ی آنچه فرد می داند و به خاطر می آورد» تعریف می کند. این توانایی علاوه بر حافظه معنایی (مفاهیم و دانش جهان خارج در کل)، یادآوری رویدادها در بافت ویژه ی آن ها را نیز در بر می گیرد که ‘حافظه ی رویدادی’ نامیده می شود.

حافظه آشکار و حافظه ضمنی

دو نوع حافظه ی دیگر ، یعنی حافظه آشکار یا حافظه اظهاری که خود اگاه است و حافظه ضمنی یا حافظه روندی که حافظه ناخوداگاه مورد استفاده در اجرای عمل ها و مهارت های خودکار است، از هم باز شناخته می شوند. در حالی که تمامی انواع دانش در حافظه ی بلند مدت مناسب آشکاری با فرایندهای پذیرنده و تولیدکننده در ترجمه ی شفاهی دارند و همواره عناصر کلیدی استعداد در ترجمه ی شفاهی محسوب می شوند ، اما تا به امروز شواهد چندانی از مهارت های خاص حافظه ی بلند مدت در مترجم شفاهی دیده نمی شود.

بازیابی بهینه در ترجمه ی شفاهی پیاپی

استثنای عمده اما نه چندان مطالعه شده ای، در این زمینه ی تکوین عملکردهای ذخیره سازی و بازیابی بهینه در ترجمه ی شفاهی پیاپی است. این فرایند از زمان انتشار اولین نوشته ها در باره ی آن (مثلا نک. روزان ۱۹۵۶) به صورت عمل بر روی ایده ها (مفهوم) و نه واژه ها توصیف شده است. در مرحله ی گوش دادن، ساختارهای مفهومی به وسیله ی برش معنایی درون داد شکل می گیرند و به صورت اختیاری بر روی صفحه یادداشت های مترجم شفاهی (مثلا به شکل نماد یا علائم اختصاری) بازنمایی می شوند.

متعاقبا این ابزار خارجی ذخیره سازی به مثابه علائم بازیابی برای یاد آوری ساختارهای معنایی به حافظه سپرده شده از حافظه ی بلند مدت عمل می کنند. در مطالعه ی پیشگام سلسکوویچ بر روی یادداشت برداری (۱۹۷۵، ۱۹۷۵/۲۰۰۲) ۱۲ مترجم شفاهی حرفه ای برگردان پیاپی دو سخنرانی را ارائه کردند و متعاقبا بر روی یادداشت های خود نظر دادند. یافته های سلسکوویچ بر نقش یادداشت یه مثابه شکلی از علائم کمینه با هدف بازیابی حداکثر محتوای مفهومی تاکید دارد.

تاثیرگذار حافظه ی بلند مدت در کار

این بحث را می توان به مفهوم تاثیرگذار حافظه ی بلند مدت در کار پیوند زد که اریکسون و کینش (۱۹۹۵) به منظور تشریح درک فرد متخصص مطرح کردند. آنها ساختار موسوم به بازیابی را ارئه کردند که زیرمجموعه ای از حافظه بلند مدت را در پیوند با علائم در ذخیره کوتاه مدت ارائه می کند. در مقایسه با ظرفیت محدود حافظه ی (کوتاه مدت) در کار، حافظه ی بلند مدت در کار را صرفا میزان و ماهیت ساختارهای بازیابی محدود می کنند که حین پردازش درون داد برای ذخیره سازی حافظه بلند مدت، به راهبردهای برش بهینه وابسته هستند.

سلسکوویچ (۱۹۷۵) همچنین تاکید می کند که مترجمان شفاهی باید به تقسیم حواس بین پردازش مفهومی درون داد و یادداشت بردازی بپردازند، و این نکته را گوشزد می کند که یادداشت برداری نباید از اهمیت حواس لازم جهت فرایندهای درک بکاهد. خط سیر تحقیق بر روی یادآوری از حافظه ی بلند مدت که شاخص فرایندهای شناختی مختلف در انواع ترجمه ی شفاهی است. بر همین مسئله ذخیره سازی حافظه تحت محدودیت های پردازشی تقسیم حواس متمرکز است.

ذخیره سازی و فرآیند

در مطالعات اولیه بر روی عملکردهای شناختی در فرایند پردازش زبان که مترجم شفاهی اجرا می کند، آزمودنی ها از لحاظ یادآوری پس از ترجمه و اجرای عمل های مربوط مورد آزمایش قرار گرفتند. گرور (۱۹۷۴ الف) با اجرای آزمایشی بر روی نه کارآموز ترجمه و متون مکتوب دریافت که یادآوری (که با پرسش های محتوایی سنجیده می شود) پس از گوش دادن، در مقایسه با یادآوری پس از ترجمه ی شفاهی همزمان یا سایه گویی، بهتر صورت می گیرد؛ و همچنین به این تیجه رسید که گوش دادن و گفتن همزمان دلیل اختلال در به حافظه سپاری است. این دیدگاه گرور در تحقیق متعاقب آیشام (۱۹۹۴) مورد تایید قرار گرفت.

زبان و حافظه در ترجمه شفاهی
زبان و حافظه در ترجمه شفاهی

عملکردهای پردازشی پیچیده تر و عمیق تر

آیشام بر اساس کنش افتراقی مترجمان شفاهی زبان اشاره و زبان گفتاری به این نتیجه رسید که یادآوری پس از ترجمه نه تنها نقش خود فرایند ترجمه ی شفاهی است بلکه انعکاسی از تاثیر تداخل پردازشی مرتبط با وجهیت (زبانی)  است. گرور (۱۹۷۴الف) دریافت که یاداوری بهتر پس از ترجمه، و نه پس از سایه گویی، منعکس کننده ی عملکردهای پردازشی پیچیده تر و عمیق تر است و لمبرت (۱۹۸۹) این ایده را در تز دکتری خود که به سال ۱۹۸۳ نوشت، تکمیل کرد. لمبرت با ارائه چارچوب نظری فرضیه ی عمق پردازش که در قالب مدل یکپارچه ی حافظه ارائه شد، امتیازات مربوط به یادآوری و تشخیص پس از ترجمه ی شفاهی همزمان و پیاپی، و سایه گویی و گوش دادن مربوط به شانزده آزمودنی (هشت نفر حرفه ای و هشت نفر کارآموز) را با هم مقایسه کرد.

تحقیقات لمبرت

لمبرت در نتایج تحقیق خود در مقایسه با نتایج تحقیق گرور (۱۹۷۴ الف) به الگوی نه چندان معینی دست یافت و دریافت که امتیازات مربوط به یادآوری از تفاوت معنی داری بین گوش دادن و هر دو شیوه ی همزمان و پیاپی برخوردار نبود، و از طرفی ، نتایج نشان داد که سایه گویی، در مقایسه با گوش دادن و ترجمه ی شفاهی پیاپی، منجر به یادآوری به شدت کمتری می شود.

نتایج تحقیق لمبرت

نتایج تحقیق لمبرت نشان داد که رابطه ی مشابهی در مورد امتیازات مربوط به شناخت، به ویژه با توجه به تشخیص پساوظیفه ای اطلاعات معنایی (و نه واژگانی و نه نحوی) متن مبدا، نیز برقرار است. اینگرام (۱۹۹۲) در مطالعه ای مشابه بر روی ۱۱ مترجم شفاهی ناشنوایان به امتیازات به شدت کمتری مربوط به تشخیص معنایی در گوش دادن، در مقایسه با ترجمه ی شفاهی زبان اشاره ی انگلیسی و حرف نویسی رسید؛ البته دریکی از فرضیه های تحقیق، حرف نویسی ‘عمل پردازشی صورت – بنیاد’ و ‘سطحی’ شبیه به سایه گویی در نظر گرفته شده بود.

فرضیه ی عمق پردازش

بنابراین اینگرام (۱۱۵:۱۹۹۲) نتیجه گرفت که «حرف نویسی صرفا عملی حسی و حرکتی برنامه ریزی شده نیست بلکه مانند ترجمه ی شفاهی، با پردازش شناختی پیچیده و عمیق همراه است.» موریتسیو ویزی نیز فرضیه ی عمق پردازش را جهت مقایسه ی حفظ اطلاعات به دنبال دو نوع ترجمه ی شفاهی به شیوه ی همزمان، یعنی ترجمه ی دیداری و ترجمه شفاهی همزمان، به کار برد.

اجرای آزمایش اینگرام

او آزمایشی را بروی ۱۸ و ۲۴ مترجم دانشجو اجرا کرد که از انگلیسی به فرانسه و یا به ایتالیایی ترجمه می کردند، و به این نتیجه رسید که امتیازات مربوط به یادآوری پس از ترجمه ی دیداری، در مقایسه با یادآوری پس از ترجمه شفاهی همزمان، تنها در جفت های زبانی با تمایز ریختی – نحوی (انگلیسی – ایتالیایی) پایین تر بود. یادآوری پس از عمل های پردازشی همزان در زبان های با ساختار مشابه به خوبی یادآوری پس از گوش دادن بود.

حافظه در کار

ویزی (۱۹۹۰) این انحراف از یافته های تحقیقات پیشین (گرور ۱۹۷۴ الف: لمبرت ۱۹۸۹) را ناشی از تاثیر تبدیل های ریختی – نحوی بر روی منابع پردازش می داند اما در این باره توضیحی نمی دهد که چرا چنین تاثیری تنها در برگردان همزمان درون داد دیداری روی می دهد. دیدگاه عمق پردازش به حافظه عمدتا جای خود را به رویکرد نظام های چندگانه داده است.

تعریف حافظه در کار

در واقع تعامل آنلاین بین درون داد و دانش تازه ی ذخیره شده در حافظه ی بلند مدت اساسا با میانجیگری ذخیره سازی کوتاه مدت و منابع پردازشی، در کل حافظه در کار نامیده می شوند، همراه است. کانون توجه تحقیق بر روی حافظه ی در کار در مترجمان شفاهی در ابتدا ظرفیت حافظه بود اما توجه مطالعات اخیر معطوف پردازش و مدیریت حواس شده است و این مطالعات بر این تاکید دارند که مفهوم حافظه ی در کار بسیار فراتر از تمایز زمان – مدار محض بین ذخیره سازی بلند مدت و کوتاه مدت است و ارتباط پررنگی با پردازش و کنترل منابع حواس دارد.

Moosakhani