Moosakhani
0

دستور زایشی چامسکی

دستور زایشی چامسکی

بررسی دستور زایشی چامسکی در ترجمه انگلیسی: چامسکی در دهه ی ۱۹۵۰ روش های فرمالیسمی هریس را پذیرفت و آنها را با برخی از مفاهیم ریاضی، که در کنار زبان شناسی مطالعه کرده بود، در هم آمیخت. نتیجه ی کار، رویکردی فوق العاده جدید در توصیف و مطالعه ی زبان، و به خصوص مطالعه ی ساختارجمله (یعنی نحو) بود.

چامسکی: من رویکرد تحقیقاتی ام را دستور زبان زایشی نامیدم.

دستور زایشی چامسکی
دستور زایشی چامسکی

دستور زبان زایشی (Generative Grammar) چیست؟

دستور زبان زایشی مانند زبان انگلیسی عبارت است از کوششی برای ارائه توضیحی کاملا صریح و علمی از قواعد حاکم بر ساختار جمله های انگلیسی، این بدین معناست که قواعد دستوری باید دقیقا به ما بگویند جمله های دستوری زبان انگلیسی کدام اند، و در عین حال هر چه را که جمله ی انگلیسی نیست، نادرست بشمارند.

چامسکی: بنابراین ساخت و ارائه یک دستور زایشی مستلزم این است که قواعد را با چنان میزانی از صراحت و دقت وضع کنیم که هیچ یک از اسلاف ما بدان دست نیافته باشند.

در اینجا مثال کوتاهی از بخشی از یک دستور زبان زایشی انگلیسی ارائه می دهیم:

۱) S —> NP VP

۲) NP —> Det N’

۳) N’ —> A N

۴) N’ —> N

۵) VP —> V NP

به عنوان مثال، قاعده اول می گوید «جمله می تواند از یک گروه اسمی و یک گروه فعلی به دنبال آن تشکیل شود». قواعد دیگر، ویژگی های گروه اسمی و ویژگی های گروه فعلی را بیان می کنند.

برخی از گروه های اسمی ممکن عبارتند از:

The last Russian emperor

Posh spice

The little girl

A mischievous elf

My cat

برخی از گروه های فعلی ممکن عبارتند از:

Wants to buy a Porsche

Claws the sofa

Hugged her dolly

Lit a cigarette

Fell asleep

این قواعد به این منظور طراحی شده اند که دقیقا تصریح کنند چه جمله ی انگلیسی هست، و چه جمله ای انگلیسی نیست. به عنوان مثال، این قواعد ترکیباتی نظیر جمله های زیر را مجاز می دانند:

My cat claws the sofa

The little hugged her dolly

و همچنین جملاتی مانند:

Posh spice claws the sofa

My cat wants to buy a Porsche

که در واقع گرچه کمی احمقانه به نظر می رسند، به وضوح مطابق قواعد دستوری هستند.

اما این قواعد زنجیره هایی نظیر:

Destroyed the city our enemies

یا

Little the girl her dolly hugged

را که در زبان انگلیسی نادرست هستند، مجاز نمی دانند.

 

دستور گشتاری (Transformational Grammar)

بسیاری از انواع متفاوت دستور زبان زایشی قابل تعریف هستند، و تفاوت آنها در انواع قواعد مجاز است. نمونه ای که در صفحه ی پیش ارائه شد، نمونه ای است از دستور ساختار گروه، از نوع آزاد از بافت، که بررسی و مطالعه ی آن ساده و راحت است. اما خود چامسکی این نوع دستور را رد می کند، زیرا به عقیده ی او ساده تر از آن است که دستور واقعیات مهم مربوط به زبان را منعکس نماید.

چامسکی: من به جای این دستور، نوع بسیار موثرتری از دستور زبان زایشی موسوم به دستور گشتاری (یا TG) را تدوین نمودم.

دستور گشتاری قواعدی بسیار موثر را به کار می گیرد. به عنوان مثال، برای تبدیل جمله ی The police arrested Susie به جمله ای مانند Susie was arrested by the police یک قاعده ی گشتاری، تمامی عملیات زیر را انجام می دهد. گروه the police را به انتهای جمله ببرید، کلمه ی by را پیش از the police قرار دهید، Susie را به ابتدای جمله بیاورید. Be را پیش از فعل arrested قرار دهید. برای تبدیل be به was، معرف زمان فعل را به آن بیفزائید.

شکل گذشته فعل، یعنی arrested را به وجه وصفی گذشته یعنی arrested تبدیل کنید.(در این فعل، بر حسب تصادف، شکل گذشته و وجه وصفی گذشته همسان هستند، اما در فعلی مثل take چنین نیست: tooke, taken.)

برنامه چامسکی در دستور زایشی چامسکی

نکته ی مهم درباره ی یک نظریه دستوری درست و مناسب، قدرت بیان آن در خصوص موارد ممکن و غیر ممکن در زبان های انسانی است. چامسکی شخصا در دهه ی ۱۹۵۰ چندین نظریه ی دستوری را تعریف نمود و آنها را به ترتیب توانایی درجه بندی کرد. نکته ای که بیان داشت این بود:

بعضی نظریات دستوری بیش از حد بی تاثیر هستند، و نمی توانند برخی از پدیده ها را که در زبان های بشری رخ می دهند، توصیف و توجیه نمایند. دستورهای دیگر بیش از حد موثر هستند، و می توانند پدیده هایی را که هرگز در زبان های بشری رخ نمی دهند، توصیف و توجیه نمایند.

آنچه به دنبال اش هستیم، تناسب است: یعنی نظریه ای در باب دستور زبان که بتواند به شکلی دقیق زنجیره ی ویژگی های دستوری موجود در زبان های بشری را توصیف و توجیه نماید. وقتی به چنین نظریه ای برسیم، بهترین نظریه (یا الگوی) دستوری در مورد زبان های بشری را خواهیم داشت.

برنامه چامسکی در دستور زایشی
برنامه چامسکی در دستور زایشی

پارادوکس دستور گشتاری(transformational Generative (TG)Paradox)

چامسکی ادعا می کرد که نظریه ی دستور گشتاری او بهترین تناسب را فراهم آورده است. اما در آن موقع، در سال ۱۹۶۹، استانلی پیترز (Stanley Peters) و رایرت ریچی (Robert Ritchie)، زبان شناسان ریاضی دان، ثابت نمودند که دستور گشتاری به قدری موثر است، که اصولا می تواند هر چیزی را که قابل توصیف باشد، توصیف نماید.

این نتیجه گیری چندان جالب نیست. شاید بپرسید چرا؟ در پاسخ می گوییم، این نتیجه به دلیل جذابیتی ندارد که هدف یه نظریه ی خوب و متناسب را از بین می برد. هدف این است که بگوئیم در زبان های بشری چه چیزی ممکن است و چه چیزی غیرممکن. نظریه ای که بیش از حد موثر است، عملا ادعا می کند که هیچ چیز در زبان بشری ممنوع نیست، و هر چیزی به طور مطلق امکان پذیر است. معنی این گفته عملا این است که دستور زبان های بشری مطلقا هیچ نوع ویژگی قابل شناسایی ندارند. خلاصه اینکه دستور زبان گشتاری هیچ حرفی برای گفتن ندارد.

 

رویکرد نقشی

چامسکی و همکاران اش مجبور شدند در رویارویی با افکار و عقاید مخالف به دفعات نظرات خود را اصلاح نمایند. بعضی منتقدان اظهار تردید نموده اند که آیا اساسا نظریه دستور گشتاری می تواند با موفقیت به کار گرفته شود یا خیر. با توجه به دلایل مذکور و دلایل دیگر بسیاری از زبان شناسان ترجیح می دهند از فرمالیسم افراطی فاصله بگیرند و به سمت رویکردهای انسان گرایانه تر بروند، رویکردهایی که تاکید و توجه بیشتری به اعمال افراد هنگام سخن گفتن، و نحوه سخن گفتن آنها دارند. یکی از این رویکردها، که بسیاری از زبان شناسان آن را ترجیح می دهند، رویکرد نقشی است. این گونه زبان شناسان می کوشند تعیین نمایند زبان برای چه مقاصدی به کار می رود، و برای انجام این نقش ها چه صورت های زبانی در دسترس هستند.

منظور از نقش های زبان چیست؟

اگر از بیشتر مردم بپرسید زبان برای چیست، پاسخ یکسانی می دهند و می گویند: رای ارتباط. اما این پاسخ بیش از حد ساده است

نقش چه چیزی را بیان می کند؟

در اینجا اطلاعات بسیار اندکی به مخاطب منتقل می شود، و آنچه هم که منتقل می شود، احتمالا برای دریافت کننده ی اطلاعات ضروری نیست.

زبان شناسی نقشی- نظام مند: متن ها

یکی از برجسته ترین رویکردهای نقش گرا، زبان شناسی نقشی – نظام مند است Systemic Functional Linguistics. این رویکرد توسط مایکل هلیدی (متولد ۱۹۲۵)  Michael Halliday، زبان شناس بریتانیایی تدوین شده است، و در بریتانیا و کشورهای مشترک المنافع اهمیت پیدا کرده است. ولی در آمریکا چندان متداول نیست. در آمریکا زبان شناسان رویکردهایی را که تا حدی متفاوت با رویکرد هلیدی هستند، ترجیح می دهند. زبان شناسی نظام مند، مثل دیگر رویکردهای نقشی زبان، متن را مهم ترین واحد تجزیه و تحلیل می داند. این روش راه های موثری را برای تجزیه و تحلیل متن ها تدوین نموده است. این موضوعی است که فراسوی محدوده ی رویکردهای فرمالیستی، نظیر رویکرد چامسکی است، چون قواعدی که متن ها را به هم پیوند می دهند، نمی توانند با همان دقت و قواعد پیوند دهنده ی جمله ها فرمول بندی شوند.

مایکل هلیدی Michael Halliday، زبان شناس بریتانیایی
مایکل هلیدیMichael Halliday زبان شناس بریتانیایی

زبان شناسی شناختی (Cognitive Linguistics)

رویکرد کاملا متفاوت دیگری که در همین چند سال گذشته اهمیت پیدا کرده است، زبان شناسی شناختی است. زبان شناسان شناختی به فهم ساختار و عملکرد زبان در چهارچوب درک و شناخت انسانی توجه دارند. در حالی که طبق فرضیه ی نسبیت زبانی ساپیر-وورف زبان، حداقل تا حدودی، نحوه ی ادراک ما از جهان بیرون را تعیین می نامید. زبان شناسی شناختی، دیدگاهی متضاد را اتخاذ می نماید: نحوه ی ادراک ما، حداقل تا حدودی، ساختار زبان ما را تعیین می نماید.

 

Moosakhani