Moosakhani
0

داستان گلوتون کوچولو به انگلیسی | The Little Glutton

داستان انگلیسی گلوتون کوچولو: The Little Glutton

داستان انگلیسی: گلوتون کوچولو

روزی روزگاری پسر کوچکی به اسم گلوتون که فقط شکلات و آبنبات می خورد. یک روز توی یک فروشگاه چشمش به یک ذره بین افتاد و از آن خیلی خوشش آمد. پدر و مادرش آن را برای او خریدند و او خیلی خوشحال شد. به زودی مورچه ی کوچکی روی زمین دید و ذره بین را روی آن گرفت و گفت: «عالیه! » مورچه خیلی بزرگ دیده می شد. اما بعد چیز عجیبی اتفاق افتاد. یعنی وقتی که ذره بین را کنار برد، مورچه به همان اندازه ی بزرگ باقی ماند.


خیلی شگفت انگیز بود. گلوتون به آزمایش ادامه داد و دید وقتی ذره بین را روی هر چیزی نگه میدارد، آن شیء بزرگ می شود و همان طور بزرگ باقی می ماند.

 

 

ناگهان فکری به خاطرش رسید و وقتی فهمید چه استفاده ی خوبی می تواند از این ذره بین بکند، دوان دوان به طرف خانه شان رفت. توی خانه همه ی شکلات ها و آبنبات هایی را که داشت آورد و ذره بین را روی آنها گرفت و همه ی آنها را بزرگ کرد. بعد نشست و همه ی شکمش را با آنها پر کرد، طوری که نتوانست چیز دیگری بخورد. اما روز بعد وقتی از خواب بیدار شد، شکمش مثل توپ باد کرده بود، رنگش یک کم کبود شده بود و
دلش درد می کرد. وقتی دکتر به بالین او آمد، گفت این بزرگ ترین شکمی است که من تا حالا توی بچه ها دیده ام. گلوتون کوچولو یک شبانه روز آنقدر درد کشید که برای مدت زیادی دلش نمی خواست حتی اسم غذا را جلوی او بیاورند. پدر و مادرش تا حدودی از این ماجرا خوشحال بودند.

 

به هر حال این ماجرا به گلوتون کوچولو یاد داد که حتی اگر بهترین چیزها در زندگی را به مقدار زیاد داشته باشیم، می تواند ما را مريض کند. گلوتون کوچولو بعد از آن تصمیم گرفت ذره بین را توی جعبه اش بگذارد و فقط هر موقع که واقعا چیز با ارزشی را دید که ارزش آن را داشت آن را بزرگتر کند از ذره بین استفاده کند.

 

English story: The Little Glutton

Once upon a time there was a little glutton who only ate sweets and candy. One day,in an antique shop he found an old magnifying glass. He liked it very much, and his parents bought it for him. He was so happy with his magnifying glass! As soon as he could, he used it to look at a little ant. It was great! The ant looked so big. But then a strange thing happened. When he took the magnifying glass away, the ant stayed the same size it had appeared through the glass.


Very surprised, the boy kept experimenting, and he found that anything he looked at through the magnifying glass would get bigger, and stay that way.


Suddenly, he realised how he could best use this special ability, and he ran home. At home he took all the candies and sweets, and he made them gigantic with his magnifying glass. Then he completely stuffed himself with them, until he could eat nothing more. However, the next morning he woke up totally swollen, a bit purple, and with a huge bellyache. When the doctor came to see him, he said it was the worst case of upset tummy he had ever seen. Night and day, the little glutton suffered so much that for a long time he didn’t want to hear mention of large amounts of food. His parents were happy about this.

 


And so it was that the little glutton learned that even with the best things in life, if you have too many of them, you will end up feeling ill. He decided to keep the magnifying glass in a box until he found something that would really be worth making bigger.

فایل صوتی داستان گلوتون کوچولو

لغات کاربردی انگلیسی داستان گلوتون کوچولو

برای مطالعه تمام داستان های کوتاه انگلیسی کلیک کنید

Moosakhani