Moosakhani
0

داستان نهنگی به نام لولا به انگلیسی | Lola the Whale

داستان نهنگی به نام لولا: Lala the Whale

لولا نهنگ بزرگی بود، خیلی بزرگ و تنها، خیلی تنها. طی سال های زیادی او هرگز نخواسته بود با کسی حرف بزند و روز به روز غمگین و غمگین تر شده بود. هر وقت کسی سعی می کرد به او نزدیک شود و او را خوشحال کند، کناره گیری می کرد.

 

بسیاری از نهنگ ها عقیده داشتند که لولا بداخلاق ترین نهنگ دنیاست و علی رغم اینکه تورگا، لاک پشت پیر دریایی صدساله به آنها گفته بود که لولا در گذشته همیشه خوب و مهربان بوده، کم کم از او فاصله گرفتند و او را طرد کردند.

 

تا اینکه یک روز دیدو که دولفین جوانی بود، کل ماجرا را شنید و تصمیم گرفت که مخفیانه لولا را تعقیب کند. او متوجه شد که لولا به شکل خیلی عجیبی رفتار می کند. او دهان خود را به صخره ها می کوبید و با شنا کردن بین بزرگ ترین امواج و ساحل خود را به خطر می انداخت، به بستر و پاها می رفت و شن می خورد. هیچ کس نمی دانست ماهی کوچکی در مثه ی دهان لولا گیر کرده و باعث بوی بد دهان او شده است. این مشکل آ. قدر باعث شرمساری لولا شده بود که جرات حرف زدن با کسی را نداشت. وقتی دید و متوجه این موضوع شد به او پیشنهاد کمک داد. اما لولا نمی خواست با بوی بد دهانش باعث آزار او شود و نمی خواست کسی از این موضوع باخبر شود.

 

لولا گفت: «نمی خواهم آنها فکر کنند که دهان من بدبوست».

دیدو جواب داد: «نمی توانم باور کنم که این موضوع باعث شده تو این همه سال خود را از دیگران دور کنی. آنها فکر نمی کنند که دهان تو بدبوست، بلکه فکر می کنند تو بداخلاق، کسالت آور و ناسپاس هستی و از همه متنفری. آیا فکر می کنی اگر این طور فکر کنند بهتر است؟»

 

لولا پی برد که غرور و شرمساری بی اندازه اش و اینکه نگذاشته بود کسی کمکش کند، باعث پیدایش مشکلی بزرگتر برایش شده بود. از این رو با پشیمانی زیاد از دید و خواست که بقایای ماهی را از دهانش خارج کند.

 

وقتی این کار انجام شد، لولا دوباره حرف زدن با دیگران را شروع کرد. اما باید تلاش زیادی می کرد تا دوباره توسط دوستانش پذیرفته میشد، همچنین تصمیم گرفت که هرگز دوباره به هنگام نیاز، کمک دوستان خود را نادیده نگیرد و از کمک خواستن از آنها احساس شرمساری و غرور نکند.

Lola the Whale was big – very big -, and lonely – ver lonely. For years she had wanted nothing to do with anyone and she had become sadder and sadder. Whenever anyone tried to get close to her and cheer her up, Lola would move off.


Many thought that she was the most unpleasant whale in the world, and they started ignoring her. They did so, despite the fact that old Turga, a hundred year-old sea turtle, told them that Lola had always been a good, kind whale.


One day, Dido, a young dolphin, heard the whole story, and decided to secretly follow the whale. She found out that Lola behaved very strangely. The whale would beat her mouth against the rocks, endanger herself by swimming between the biggest waves and the coast, and go to the seafloor and eat sand. No one knew it, but Lola had terribly bad breath because a little fish had got trapped in a corner of her mouth. This problem embarrassed Lola so much that she didn’t dare to speak to anyone. When Dido realised this, she offered to help, but Lola didn’t want to bother her with her bad breath. Nor did she want anyone to find out.


“I don’t want them to think I have bad breath,” said Lola.
“Is that why you’ve spent so much time away from everyone?” answered Dido, unable to believe it. “They don’t think you’ve got bad breath, they think you’re unpleasant, boring, and ungrateful, and that you hate everyone. Do you think that’s better?”


Lola realised that her pride – her exaggerated shyness, and not letting anyone help – had created an even greater problem. Full of regret, she asked Dido to remove the remains of the fish in her mouth.


When this was done, Lola began speaking to everyone again. However, she had to make a big effort to be accepted again by her friends. Lola decided that never again would she fail to ask for help when she really needed it.

فایل صوتی داستان نهنگی به نام لولا

لغات کاربردی انگلیسی داستان نهنگی به نام لولا

Moosakhani