Moosakhani
0

داستان مسابقه زیبایی به انگلیسی | The Beauty Contest

داستان مسابقه ی زیبایی: The Beauty Contest

روزبے روزگاری، زیباترین پروانه جهان در باغ سرسبز و باشکوهی زندگی می کرد. او آن قدر قشنگ بود که در اکثر مسابقات زیبایی برنده می شد و به همین خاطر خیلی مغرور و خودخواه شده بود. از همین رو سوسک سیاهی که دیگر این رفتار تکبر آمیز پروانه را نمی تواست تحمل کند، تصمیم گرفت درسی به او بدهد.

 

با این هدف به نزد پروانه رفت و جلوی سایر حیوانات به او گفت: «تو آن قدر هم زیبا نیستی و اگر در مسابقات زیبایی برنده می شوی به این دلیل است که به داورها رشوه می دهی. اگر راستش را بخواهی سوسک سیاه زیباترین جانور روی زمین است».

 

پروانه که از حرفهای سوسک آزرده خاطر شده بود، گفت: «باشد، یک مسابقه ی زیبایی ترتیب بده و داورهایش را هم خودت انتخاب کن. من مطمئنم که در این مسابقه تو را شکست خواهم داد».

 

سوسک سیاه بدون هیچ مکثی پاسخ داد: «باشد، قبول. روز شنبه تو را خواهم دید».

 

روز شنبه همه ی حیوانات برای تماشای رقابت میان پروانه و سوسک به آنجا رفتند. پروانه نیز با اعتماد به نفس کامل از جلوی حیوانات رد شد تا در جایگاه مخصوص خود بنشیند، که ناگهان چشمش به هیئت داوران افتاد و دید تعدادی سوسک حمام، کرم و عنکبوت آنجا نشسته اند و فهمید که از نگاه آنها بدون شک سوسک سیاه زیباترین و خوشبوترین موجود عالم است. سرانجام رقابت آغاز شد و همان طور که پروانه پیش بینی کرده بود، سوسک سیاه به راحتی برنده شد.

 

پروانه به گریه افتاد و در جلوی حیوانات خیلی شرمنده شد و تصمیم گرفت تا آخر عمر دیگر در هیچ مسابقه ی زیبایی شرکت نکند. خوشبختانه سوسک سیاه پروانه را به خاطر خودخواهی و غرور بیش از حدش بخشید و آنها بعدها با هم دوست شدند و مدتی بعد، پروانه در مسابقه ی فروتنی و تواضع، مقام اول را کسب کرد.

Once, in a lovely garden, lived the most beautiful butterfly in the world. She was so pretty, and had won so many beauty contests, that she had become vain. So much so, that one day, the cheeky cockroach got fed up with her showing off, and decided to teach her a lesson.


She went to see the butterfly, and in front of everyone she told her that she wasn’t really that beautiful, and that if the butterfly won contests it was because the jury had been bribed. In reality, the cockroach was the most beautiful.


The butterfly was furious, and with laughter and disdain told the cockroach, “I’ll beat you in a beauty contest, with whichever jury you yourself choose.”


“OK, I accept. See you on Saturday,” answered the cockroach, without waiting for a reply.


That Saturday everyone went to the beauty contest, the butterfly arriving completely confident of victory until she saw who was on the jury panel: cockroaches, worms, beetles, and nits. All of the judges preferred the creepycrawliness and bad smell of the cockroach, which easily won the contest.


The butterfly was left sobbing and humiliated, wanting never to enter another beauty contest in her life. Fortunately, the cockroach forgave the butterfly for her vanity, and they became friends. Some time later the butterfly even won the Humility Contest.

فایل صوتی داستان مسابقه زیبایی

لغات کاربردی انگلیسی داستان مسابقه زیبایی

Moosakhani