Moosakhani
0

داستان فرشته ی زشت به انگلیسی | The Ugly Fairy

داستان انگلیسی فرشته ی زشت: The Ugly Fairy

روزی روزگاری فرشته ای بود که داشت یاد می گرفت چطور یک نامادری خوب باشد. او مهربان ترین و باهوش ترین فرشته ها بود، اما چهره ای بسیار زشت داشت. اگرچه خصوصیات اخلاقی و رفتاری خوبی داشت، اما همه ی مردم اعتقاد داشتند مهم ترین چیز در مورد یک فرشته آن است که باید چهره ای زیبا داشته باشد. توی مدرسه ی پریان معمولا او را نادیده می گرفتند و هر زمان که مأموریت می یافت تا به کودک یا فردی که دچار مشکل شده کمک برساند، قبل از آنکه بتواند کلمه ای بگوید آن بچه یا فرد بزرگسال با دیدن چهره ی او جیغ می کشید: «اوه! ولم کن! از من دور شو ای زشت بدترکیب


این فرشته علی رغم جثه ی کوچکش، از نیروی جادویی بسیار قدرتمندی برخوردار بود و بارها سعی کرده بود به کمک آن چهره ی خود را زیبا کند. اما بعد به خاطر می آورد که مادرش همیشه به او می گفت:
عزیزم تو همان چیزی هستی که باید باشی. هرگز از یاد نبر که حتما دلیل خاصی وجود داشته که تو به این شکل و قیافه هستی».


بعد یک روز جادوگرهای سرزمین همسایه به سرزمین آنها حمله کردند و همه چیز را نابود کردند و تمام جادوگران و فرشته ها و ساحره ها را به زندان انداختند. فرشته ی ما قبل از آنکه مورد حمله قرار گیرد، وردی بر لباس های خود خواند و به خاطر چهره ی زشتش توانست آن جادوگران متجاوز را تا پناهگاهشان دنبال کند.


سپس با استفاده از نیروی جادوگری اش مهمانی بزرگی ترتیب داد و همه ی جادوگران مهاجم را به غار بزرگی دعوت کرد که آن را به کمک نیروی جادویی خود با انواع خفاش ها، قورباغه ها و عنکبوت ها تزئین کرده بود. موسیقی نیز توسط دستهای گرگ اجرا می شد که با همدیگر زوزه می کشیدند. وقتی مهمانی به اوج خود رسیده بود، فرشته ی زشت رو فرصت را غنیمت شمرد و با شتاب رفت و به کمک نیروی جادویی خود همهی جادوگران و فرشته های هموطن خود را از زندان نجات داد. بعد آن ها آزاد شدند و همگی نیروی جادویی شان را با هم به کار گرفتند و توانستند جادوگران متجاوز را برای مدت صد سال در همان غار زندانی کنند و طی آن صد سال، همه ی مردم شجاعت و هوش بسیار زیاد فرشته زشت را بارها | و بارها یادآوری کردند.


و از آن روز به بعد در آن سرزمین دیگر هیچ کس زشتی را به عنوان چیزی نامطلوب نمینگریست و هر زمان کودک زشتی به دنیا می آمد مردم غرق در شادی و لذت می شدند، چون می دانستند که آن کودک بعدها کارهای برجسته ای انجام خواهد داد.

There was once a fairy who was learning how to be a fairy godmother. Most magic and wonderful, she was the kindest and cleverest of all fairies. However, she was also a very ugly fairy. And no matter how much she showed her wonderful qualities, it seemed that everyone was determined to believe that the most important thing about a fairy was her beauty. In the fairy school they ignored her, and every time she flew off on a mission to help a child or anyone else in trouble, before she could say a word they were already screeching and yelling at her: “Ugly! Get out of here, weirdo!”


Despite her being little, her magic was very powerful, and more than once she had considered using it to make herself beautiful. But then she remembered what her mother had always told her: “My dear, you are what you are, warts and all; and never doubt that you are this way for a very special reason…”


But then, one day, the witches of the neighbouring land invaded and destroyed the country, putting all the fairies and wizards in prison. Our fairy, just before being attacked, put a spell on her own clothes and, helped by her ugly face, she was able to follow the witches back to their den.


Once there she used her magic to prepare a big party for everyone, decorating the cave with bats, toads and spiders. The music was provided by a pack of howling wolves. While the party was in full swing, the fairy hurried off and set free all the fairies and wizards who had been imprisoned. When all of them were free, they worked together on one big spell which succeeded in trapping the witches inside the mountain for the next hundred years. And for the next hundred years, and more, everyone remembered the great bravery and intelligence of the ugly fairy.


And from that day on no one in that land ever saw ugliness as a disgrace. Whenever someone ugly was born, people were filled with joy, knowing that for that new person great things lay ahead.

فایل صوتی داستان فرشته ی زشت

لغات کاربردی انگلیسی داستان فرشته ی زشت

Moosakhani