Moosakhani
0

داستان سگ گله بدبین به انگلیسی | A Pessimistic Dog

داستان انگلیسی سگ گله بدبین: A Pessimistic Dog

روزی روزگاری کشاورزی تصمیم گرفت میان سگ گله و خرگوش خود مسابقه ای برگزار کند. برای این کار در وسط یکی از زمین های بزرگ کشاورزی خود سوراخی حفر کرد و یک هویج و تکه ای استخوان درون آن انداخت و روی آنها را با خاک پوشاند. او می خواست ببیند کدام حیوان زودتر هویج (یا استخوان را می یابد.

 

خرگوش خیلی شاد و خوشبین بود و شروع به جستجوی هویج کرد و این طرف و آن طرف زمین مزروعی را با دست هایش حفر می کرد تا آن را بیابد. او حتم داشت که آن را پیدا می کند. اما سگ گله بدبین بود و بعد از آنکه کمی اطراف را بو کشید روی زمین دراز کشید و شروع به ناله و شکایت کرد که یافتن تکه ای استخوان توی این زمین وسیع کار دشواری است.

 

خرگوش ساعت ها به کندن زمین ادامه داد و با هر سوراخ جدیدی که ایجاد می کرد سگ گله به ناله و شکایت بیشتری می پرداخت و می گفت این کار چقدر سخت است، حتی برای خرگوش. خرگوش از سوی دیگر پیش خود می اندیشید که با حفر هر سوراخ به هدف خود نزدیک تر می شود. وقتی که دیگر هیچ جا برای حفاری وجود نداشت، خرگوش درون سوراخی رفت و از آنجا تونلی به سمت جایی که سگ گله دراز کشیده بود ایجاد کرد و بالاخره به موفقیت رسید. هویج و استخوان دقیقا در زیر جایی که سگ گله تمام مدت دراز کشیده بود، قرار داشتند.


و بدین ترتیب سگ گله مسابقه را به خاطر بدبینی خود باخت. چون به کمک حس بویایی شگفت انگیز خود محل دقیق استخوان را قبلا پیدا کرده بود.

There was once a farmer who devised a competition between his dog and his rabbit. He made a hole in one of his biggest fields, and hid a carrot and a bone in it. He wanted to see which animal would find them first.


The rabbit was very cheerful and optimistic, and he threw himself into looking for the carrot, digging here and there, totally convinced that he would find it. But the dog was pessimistic, and after sniffing around for a bit, he lay down on the ground and began to complain how difficult it was to find one bone in such a big field.


The rabbit dug for hours, and with every new hole the dog complained even more about how difficult this was, even for the rabbit. The rabbit, on the other hand, thought that each hole dug was one hole less that needed digging. When there was no place in the whole field left to dig, the rabbit dug a tunnel to right under where the dog had been lying all that time. There he found the carrot and the bone.


And this is how it was that the dog lost due to his pessimism. Because, thanks to his great instinct, he had already found the right place at the very beginning!

فایل صوتی داستان سگ گله بدبین

لغات کاربردی انگلیسی داستان سگ گله بدبین

Moosakhani