Moosakhani
0

داستان سوپی که با حروف الفبا درست می شود به انگلیسی | A Letter Soup

داستان انگلیسی سوپی که با حروف الفبا درست می شود: A Letter Soup

روزی روزگاری فرد بسیار متقلب و کلاهبرداری بود که تمام فکرش فقط پول درآوردن بود. او از دیدن شادی دیگران به شدت می رنجید و آنچه که بیش از همه باعث آزار و نفرتش میشد، آن بود که ببیند مردم با ادب و مهربانی با هم رفتار می کنند و کلماتی مثل لطفا و متشکرم را به کار می برند و وقتی میدید هنگام به کار بردن این کلمات لبخند هم می زنند، بیشتر عصبانی می شد.

 

این آدم متقلب فکر می کرد که به کار بردن همه ی این کلمات بیهوده وقت تلف کردن است و در هیچ موردی استفاده از آنها خوب و ضروری نیست. بنابراین وقت زیادی را صرف کرد تا دستگاهی را اختراع کند که به وسیله ی آن بتواند کلمات را بدزدد. او این دستگاه را طوری طراحی کرد تا کلماتی مثل: «لطفا» و «متشکرم» و «خواهش می کنم» را که مردم برای رعایت و احترام به کار می بردند، بدزدد. او خود را قانع کرده بود که اگر این
کلمات به طور ناگهانی ناپدید شوند، هیچ کس متوجه عدم حضور آن ها نمی شود. سپس وقتی آن ها را دزدید تصمیم گرفت آن ها را جدا کند و به ناشران کتاب بفروشد.

 

پس از اینکه دستگاه کار خود را آغاز کرد، مردم دهن های خود را باز می کردند و می خواستند حرف های مؤدبانه بزنند، اما هیچ کلمه ی مؤدبانهای از دهان آنها خارج نمی شد. زیرا دستگاه همه ی کلمات مؤدبانه را به داخل خود می کشید. درست همان طور که آن آدم متقلب امیدوار بود، در آغاز هیچ اتفاقی نیفتاد. گویا به نظر می رسید کسی واقعا به استفاده ی از آنها نیازی ندارد. اما پس از مدتی، کم کم مردم احساس کردند که انگار همیشه حالشان بد است و دل و دماغ انجام هیچ کاری را ندارند و احساس همه طوری بود که انگار از هم طلبکارند. بدین ترتیب فقط پس از گذشت چند روز، همه عصبانی شده بودند و بر سر کوچک ترین مسئله ای با هم بحث و جدل می کردند.

 

فرد متقلب از این موفقیت خود بسیار شاد و راضی بود، اما او از وجود دو تا از دخترهای شهر که ویژگی خاصی داشتند، غافل مانده بود. این دو دختر ناشنوا بودند و با زبان اشاره با یکدیگر حرف می زدند و از آنجا که دستگاه نمی توانست ایما و اشاره های آن ها را بدزدد، این دخترها به مهربانی و ادب در حرف زدن با یکدیگر ادامه دادند. آن ها به زودی از اتفاقی که برای مردم شهر افتاده بود و از نقشه ی شوم آن کلاهبردار باخبر شدند و یک روز او را تعقیب کردند و تا نوک قله ای در کنار دریا به دنبالش رفتند. در آنجا آن ها با دستگاه بزرگی برخورد کردند که مشغول جداسازی کلمات و حروف الفبا بود. فرد متقلب رفته بود تا یک چرت بزند، دخترها از فرصت استفاده کردند و خود را سینه خیز به دستگاه رساندند و در مقابل آن رفتار مهربان و مؤدبانه ی خود را با یکدیگر به نمایش گذاشتند.

 

آن ها تا می توانستند در این راه تلاش کردند. دستگاه نتوانست حالت های مؤدبانه ی بین آن دو را بدزدد و از این بابت رنج می کشید و همان طور که دخترها به رفتار خوب و مهربان خود ادامه می دادند، حال دستگاه بدتر می شد، تا اینکه سرانجام عاجز از برخورد با دخترها، منفجر شد و در اثر انفجار آن، همه ی حروف دزدیده شده به آسمان پرتاب شد. بعد از آن بارانی از حروف الفبا از آسمان جاری شد و به دریا ریخت. آن گاه همه مردم دوباره توانستند با هم مهربان و مؤدب باشند. خشم و عصبانیت بین مردم متوقف شد و ثابت شد که رفتار و گفتارهای خوب برای نگه داشتن مردم در یک روحیه ی خوب و شاد، بسیار مفید و با اهمیت است.

 

دخترها با دیدن حروفی که به دریا ریخته شده بود، فکری به نظرشان رسید. بعد از مدت کوتاهی، آن ها کارخانه ای را باز کردند که در آن سوپ اسپاگتی الفبایی تولید می شد.

Once upon a time there was a very evil and unpleasant crook who only ever thought about how to get money. Seeing anyone happy bothered the crook enormously. What he hated most was when people were polite and courteous to each other, saying things like please and thank you, and don’t mention it. It annoyed him even more if they were smiling when they said these things.

 

The crook thought all those kinds of words were a useless waste, and weren’t good for anything. So what he did was spend a lot of time inventing a machine which could steal words. With this machine, he planned to steal ‘please’, ‘thank you’, ‘don’t mention it’, and similar words people used to be polite. He was convinced that no one would notice if those words were to suddenly disappear. When he had stolen these words, he intended to take them apart and sell the letters to book publishers.

 

After he started up his machine, people would open their mouths, intending to say kind and polite things, but nothing came out. All those words ended up inside the big machine. Just as the crook had hoped, in the beginning nothing happened. It looked like people really didn’t need to be polite after all. However, after a while, people started to feel like they were always in a bad mood, doing everything reluctantly, and feeling like everyone else was being forever
demanding of them. So, within a few days, everyone angry and arguing over the slightest little thing.

 

The crook was terribly happy with his success, but he didn’t count on a couple of very special little girls. Those girls were deaf, and had to communicate using sign language. Now, because the machine couldn’t steal gestures, these girls continued being kind and polite. Soon they realised what had been happening to everyone else, and they found out about the crook and his wicked plan. The girls followed him to his hideout on the top of a hill next to the sea. There they found the enormous machine busy separating all the words into letters. The crook had gone to take a nap, so the girls crept up to the machine and started being polite and courteous to each other.

 

Try as it might, the contraption couldn’t steal those words, and it started to suffer a power overload, which got more and more serious as the girls went on communicating. Finally, it exploded, sending all the letters it had gathered flying into the sky. These letters started coming down, like rain, and most ended up in the sea. After that, everyone could be polite and thoughtful again. The anger and the arguments stopped, proving that good manners are very useful for keeping people together in a spirit of happiness.

 

Seeing all those letters fall into the sea gave those two little girls an idea. A little while later they opened a factory. Making alphabetti spaghetti soup!

فایل صوتی داستان سوپی که با حروف الفبا درست می شود

لغات کاربردی انگلیسی داستان سوپی که با حروف الفبا درست می شود

Moosakhani