Moosakhani
0

داستان جزیره اختراعات به انگلیسی | The Island Of Inventions

داستان کوتاه جزیره اختراعات : The Island Of Inventions

اولین باری که لوکا اخباری از جزیره اختراعات شنید، هنوز خیلی کوچک بود. اما چیزهای عجیبی که او درباره این جزیره شنیده بود، آنقدر به نظرش شگفت‌انگیز می‌آمد که برای همیشه در حافظه اش حک شد. از زمانی که او پسر بچه کوچکی بود، هرگز از جستجوی سرنخ‌هایی که ممکن بود او را به آن مکان شگفت انگیز هدایت کنند، دست برنداشته بود. او صدها کتاب ماجراجویی، تاریخ و چندین جلد کتاب فیزیک و شیمی و حتی موسیقی را مطالعه کرده بود.

 

لوکا با جمع‌آوری اطلاعات از اینجا و آنجا، توانسته بود به نظر روشنی درباره اینکه جزیره اختراعات واقعاً چگونه میتواند باشد، دست یابد. از نظر او این جزیره، مکانی اسرار آمیز بود که همه انسان های برجسته و خردمند دنیا برای یادگیری و اختراع در آنجا با هم ملاقات می کردند. دسترسی به این جزیره کاملاً مشکل بود و برای اینکه بتوانی عضوی از این افراد منتخب باشی، باید حداقل یک اختراع مهم و بشردوستانه را به ثبت می‌رساندی. آن گاه دعوتنامه ویژه‌ای را به همراه رهنمودهای لازم جهت رسیدن به جزیره دریافت می‌کردی.

 

لوکا برای پیدا کردن این فرصت، سال ها جوانی اش را صرف مطالعه کرد و دست به اختراعات مختلف زد. او هر ایده ی جدید را مبنای یک اختراع می ساخت و اگر چیزی را درک نمی کرد، به دنبال کسی می گشت که بتواند او را کمک کند. چیزی نگذشت که او با مخترعین جوان دیگر نیز ملاقات کرد و از رازها و شگفتی های جزیره اختراعات برای آنها گفت، این مخترعین جوان نیز آرزوی دریافت دعوت نامه از سوی جزیره را داشتند.

 

گذشت زمان و ناامیدی از فرستاده شدن دعوتنامه، حتی باعث شد همکاری و کمک متقابل بین جوانان مخترع افزایش یابد. پس آنها اختراعات خود را کنار یکدیگر گذاشتند و از مجموع آنها چند اختراع شگفت انگیز به وجود آمد. آنها در خانه لوکا، که شبیه انبار بزرگی از دستگاه ها و قطعات یدکی بود، دور هم جمع می‌شدند. اختراعات آن ها در سراسر دنیا معروف شد و به پیشرفت و توسعه همه جنبه های زندگی کمک کرد.

 

 اما حتی پس از این همه موفقیت باز هم دعوت نامه ای به دست آنها نرسید

 

آنها باز هم ناامید نشدند و به یادگیری و انجام اختراعات خود ادامه دادند و برای عملی شدن ایده های خود تلاش می کردند. تا اینکه استعداد جوان و تازه قصد پیوستن به گروه آن ها و همچنین رفتن به جزیره اختراعات را داشت، برای لوکا نامه‌ای نوشت و تقاضای ملاقات با او را کرد، لوکا که اکنون خیلی پیر شده بود او را دعوت کرد و با آن مخترع جوان ملاقات کرد و از راز بزرگ جزیره اختراعاتش برایش گفت و اینکه چگونه مطمئن است که روزی یک دعوتنامه از آنجا دریافت می‌کند.

 

مخترع جوان که غافلگیر شده بود حرف او را قطع کرد و گفت: ” چی؟ منظورتان این است که اینجا آن جزیره نیست؟ آیا نامه‌ای که شما برای من فرستادید یک دعوتنامه واقعی نبود؟”

 

همانطور که لوکا به اطرافش نگاه می کرد، متوجه شد که رویای او در خانه قدیمی خودش به واقعیت تبدیل شده است. او پی برد که هیچ جزیره ای نمی تواند بهتر از جایی که او در آن بود وجود داشته باشد هیچ مکانی بهتر از جایی که او و دوستانش خلق کرده بودند برای اختراع وجود نداشت. لوکا از اینکه فهمید همیشه در جزیره اختراعات زندگی می‌کرده احساس خوشبختی کرد.

 

The first time Luca heard talk of the Island Of Inventions. he was still very young, but the wonders he heard about sounded so incredible to him that they were forever engraved in his memory. Ever since he was a little boy, he never stopped searching for clues to investigate. Clues which might lead him to that place of wonder. He read hundreds of adventure books, histories, volumes of physics and chemistry, even music.

 

Taking a little from here, a little from there, he arrived at quite a clear idea of what the Island Of Inventions was really like. It was a secret place, where all the great wise men of the world would meet to learn and invent together. Access to the island was totally restricted. To be able to join that select club, you had to have created some great invention for humanity. Only then could you receive the unique and special invitation – which came with instructions on how to get to the island.

 

To be in with a chance, Luca spent the years of his youth studying and inventing. Every new idea he got, he made !! into an invention, and if there were ever anything he didnt understand, he would seek out someone who could help the Soon he met other young pcoplc, brilliant inventors too, an he told them of the secrets and marvels of the Island Inventions. These follow young inventors would likewise dream of being sent ‘the letter’, which is how the invitation was referred to.

 

As time passed, the disappointment of not being sent the letter gave rise to even greater collaboration and mutual help between the young inventors. Their interesting individual inventions were put together, creating some incredible contraptions. They met in Luca’s house, which ended up looking like a huge warehouse for machines and spare parts. Their inventions became known throughout the world, and managed to improve every aspect of life.

 

But even after all that, no invitation came.

 

They did not lose heart. They continued learning and inventing every day, trying to come up with more and better ¡ ideas. Fresh young talent was added to their group, as more and more inventors dreamed of getting to the island. One day, a long time later, Luca, already very old, was speaking with a brilliant young man who had written to him to try to join the group. Luca told the young man the great secret of the Island Of Inventions, and of how he was sure that some day they would receive an invitation. Surprised, the young inventor interrupted Luca:

 

“What? You mean this isn’t really the Island of Inventions? Isn’t the letter you sent me the real invitation?”

 

And, as old as he was, Luca looked around him, and realised that his dream had become true in his very own house. He realised that no island could exist which would be better than where he was now. No place of invention would be better than what he and his friends had created. Luca felt happy to know that he had always been on the island, and that his life of invention and study had been a truly happy one.

فایل صوتی داستان جزیره اختراعات

لغات کاربردی انگلیسی داستان جزیره اختراعات

شگفت انگیز

مکانی اسرار آمیز

دعوت نامه ی ویژه ای

ناامیدی

انبار بزرگی

راز بزرگ

واقعیت

اینستاگرام استاد انگلیسی

با کلی پست های آموزشی رایگان

Moosakhani